وب سایت هواداران علی دایی، گفت و گویی متفاوت را از او منتشر کردهاند که اصل آن مربوط به یکی از مجلههای خانوادگی کشور است که پیش از تعطیلات به چاپ رسیده. سرمربی سابق تیم ملی و کنونی پرسپولیس در این مصاحبه از برخی رازهای موفقیتش در زندگی ورزشی و خارج از ورزشش پرده برداشته است.
در این گفت و گو که ایسنا آن را روی صفحه خود قرار داده است، دایی از نامحدود بودن آروزهایش حرف زده و اینکه دوست دارد روزی مربی یک تیم بزرگ جهان باشد. متن گفتههای دایی به نقل از منابع یاد شده را در ادامه خواهید خواند.
چشمم دنبال مال کسی نبوده
یکی از چیزهای مهمی که در رسیدن به جایگاه امروزی و موفقیتم خیلی به من کمک کرد، این بود که از اولش هم چشمم دنبال مال و ناموس کسی نبود. اگر اینطوری زندگی کردی، مطمئن باش به همه چیز میرسی. چشم و دل پاک داشتن، ابزار رسیدن به موفقیتاند. وقتی انسان مال حلال به دست بیاورد، مطمئنا خدا هم به مالش برکت میدهد. خود من که همیشه از خدا خواستم نعمتهایی که در زندگی نصیبم میکند، به او نزدیکترم کند و همراه با ثروت و نعمتهایش، روش درست مصرف کردن و جنبه داشتنشان را هم به من بدهد. خیلیها را میشناسم که با وجود داشتن امکانات و ثروت زیاد، اما جنبه و ظرفیت کافی را نداشتند وبه کجراهه رفتند! خود من با وجود داشتن امکانات کامل، ولی همیشه از خیلی مسائل چشمپوشی کردم! مثلا به فرض آدمی که هیچگونه امکانات و ثروتی نداشته باشد، مشخص است که نمیتواند کاری از پیش ببرد، بنابراین نمیتواند ادعا کند به خاطر خدا خیلی از کارها را انجام نداده، چون شرایطش را نداشته؛ اینکه فایده ندارد! این مهم است که شرایط و امکانات انجام هر کاری را داشته باشی، اما دست از پا خطا نکنی؛ اگر اینطوری امتحان شدی، آنموقع میتوانی ادعای پاکی و خداپرستی کنی.
از زندگی باید نهایت لذت را برد
همیشه و در همه شرایط، از خداوند به خاطر تمام نعمتهایی که به من و خانوادهام داده سپاسگزارم و همواره تا جایی که توان داشتهام تلاش کردم تا خودم، خانوادهام و اطرافیانم امکانات خوبی در زندگی داشته باشیم و از زندگی نهایت لذت ممکن را ببریم.
احترام والدین را فراموش نکنید
هیچوقت پیش خودم احساس نکردم شخصیت خیلی مهمی هستم. اصلا خودم را در حدی نمیبینم که از زبان یک فرد موفق بخواهم به طرفدارانم توصیهای بکنم! اما یک توصیه خیلی مهم برای همه، بهخصوص جوانترها دارم؛ اگر میخواهید در زندگی به جایگاهی برسید و عاقبت بهخیر شوید، همیشه احترام پدر و مادرتان را نگه دارید. این، نظر شخصی من است که انسان هر آنچه را که در طول زندگیاش به دست میآورد، به خاطر وجود پدر و مادرش است. هر جایی هم که بروی، باز هم به این قضیه میرسی که هیچکس اندازه این دو موجود، دلش برایت نمیسوزد و واقعا دوستت ندارد. اگر از تو رضایت داشته باشند، مطمئن باش خدا هم درهای زیادی را به رویت باز میکند. خود من بارها در زندگیام آدمهایی را دیدم که بهخاطر دعای خیر پدرومادرشان، به همهجا رسیدهاند، البته برعکسش را هم زیاد دیدهام!
در مکتب ما شکست معنایی ندارد
ما به این دنیا آمدهایم تا برای چیزهایی که میخواهیم و دوست داریم بهدستشان بیاوریم، تلاش کنیم و بجنگیم. زندگی فراز و نشیبهای زیادی دارد. هیچ موقع نمیتوانی از جایگاهی که داری مطمئن باشی. ممکن است یکشبه از بالا به پایین بیفتی یا بالعکس. خود من در زندگی پدرم، این بالا و پایین بودنها را دیدم و لمس کردم. همیشه در زندگیام به خاطر رسیدن به موفقیت تلاش کردم و اتکایم فقط به خداوند بوده است. در مکتبی که درس خواندهام و بزرگ و تربیت شدهام، شکست معنایی ندارد. البته شکست همیشه وجود دارد، اما یک اتفاق مقطعی است و انسان همیشه توانایی بلندشدن و پیشرفت دوباره را دارد. اصلا ما به دنیا آمدهایم که با سختیهای زندگی دست و پنجه نرم کنیم و از سر و کله هم بالا برویم! اگر این کارها را هم نکنیم که وقت نمیگذرد(خنده!)
دانشگاه بدون کلاس تقویتی؟!
روزی که برای تحصیل به تهران آمدم و در دانشگاه شریف پذیرفته شدم، حتی تصور هم نمیکردم به چنین جایگاهی برسم. بزرگترین عاملی که باعث شد من بدون زدن حتی یک تست کنکور و بدون اینکه به کلاسهای تقویتی و. . . بروم، در یکی از بهترین دانشگاههای ایران قبول شوم و مدرک مهندسی بگیرم، وجود پدر عزیزم بود که از کودکی به من میگفت باید مهندس شوی. علاوه بر اینکه مدرک مهندسیام را گرفتم، تحصیلاتم به پیشرفتم در فوتبال، بسیار کمک کرد. خدا را شکر که در این مسیر سختی - که متاسفانه نمیتوانی دوست و دشمنت را از هم تشخیص دهی و خیلیها نمیخواهند بزرگشدن و موفقیتت را ببینند- تا حالا ادامه داده ام و جنگیدهام. از خدا هم میخواهم همیشه در میان مردم سربلند بوده و عمر با عزت داشته باشم.
فقط در بعضی موارد موفق بودهام!
هیچوقت نمیتوانم بهخودم نمره موفقیت بدهم چون موفقیت جنبههای مختلفی دارد. علی دایی در بعضی موارد موفق بوده، اما مواردی هم هست که باید در آنها به موفقیت برسد. از این نظر که بهعنوان یک جوان شهرستانی از اردبیل به تهران آمدم و تحصیل کردم، روی پای خودم بودم و به غیراز خدا و خانوادهام کسی را نداشتم و توانستم در این جامعه خودم را به این مرحله برسانم، راضیام اما موفقیت، فقط در ظواهر و مادیات نیست. اگر همه زمینهها را درنظر بگیریم، نمره دادن خیلی سخت میشود و بهنظرم مردم باید به من نمره بدهند، نهخودم.
انسانی دوبعدیام
بهنظرم موفقیت مادی و معنوی هر دو لازم و ملزوم یکدیگرند و بهشخصه همیشه دوست داشتهام هر 2 آنها را به دست بیاورم. هیچوقت این درست نیست که انسان بگوید من از تمام مسائل مادی چشمپوشی میکنم و فقط معنویات مهم است یا بالعکس. چون اگر قرار بود اینطور باشد، خدا این همه نعمتها و زیباییهای مادی را نمیآفرید. خداوند همه نعمتها را برای انسانها گذاشته تا لذت ببرند اما آن چیزی که اهمیت دارد روش صحیح و درست رسیدن به مادیات و بعد از آن، درست استفاده کردنشان است. همیشه گفتهام انسانی موفق است که زندگی را با تمام ابعادش دوست داشته باشد و خودم هم همیشه سعی کردهام همه مسائل را در حد متعادل رعایت کنم و تکبعدی به زندگی نگاه نکنم.
زندگی من برای همه رو است
اگر بخواهید از نظر میزان ثروت حساب کنید، خیلیها را میشناسم که در برابرشان اصلا به حساب نمیآیم، اما مثلا میترسند یک ماشین خوب سوار شوند تا خدایی ناکرده مردم از ثروتشان خبردار شوند و یک وقت چشم بخورند! همه مردم از نوع زندگی و میزان ثروتم خبر دارند، من تمام زندگیام برای مردم رو است. مردم از همه مغازههای من، اتومبیلهایم و. . . خبر دارند و من چیزی برای قایمکردن از آنها ندارم. مگر نهاینکه همه ما تلاش میکنیم تا زندگی خودمان و خانوادهمان در رفاه و آرامش باشد؟ من هم مثل بقیه؛ همیشه تلاش کردهام تا از پولی که بهدست میآورم، نهایت استفاده را بکنم و لذتش را ببرم. دوست دارم خودم و خانوادهام از امکاناتی که داریم لذت ببریم.
به جایگاه امروزم قانع نیستم
به نظرم در زندگی هیچ آدمی سقف یا انتهایی وجود ندارد و همیشه برای پیشرفت مسیر باز است. وقتی میبینم بعضی از فوتبالیستهای امروزی مثلا یک خانه 100 متری میخرند و میگویند دیگر به همه چیز رسیدهام و آرزویی ندارم، تعجب میکنم. زندگی من سقفی ندارد. دوست ندارم در کار و زندگیام در جا بزنم. در مربیگریام هم به این جایی که هستم راضی نیستم؛ حالاحالاها باید در زندگی شخصی و فوتبالیام پیشرفت کنم. مطمئنا دوست دارم روزی مربی یکی از بزرگترین تیمهای جهان باشم. هر روز بعد از تمام شدن تمرینمان، میروم منزل و فیلم تیمها را میبینم، بازیها را آنالیز میکنم و با مطالعه و رفتن به اینترنت، سعی میکنم دانشم بهروز باشد و سطح اطلاعاتم را بالاتر ببرم. من حالاحالاها باید پیشرفت کنم و به جایگاه امروزم راضی نیستم.
جدیام، یعنی مغرورم؟
شاید بعضیها گمان کنند علی دایی غرور کاذب دارد! اما چنین چیزی اصلا صحت ندارد. اگر انسان در زندگی احساس تکبر کند، خیلی زودتر از تصورش زمین میخورد. همیشه چه زمانی که فوتبال بازی میکردم و چه الان که مربی شدهام، در کارم جدی بودهام و این موضوع، هیچ ربطی به غرور و تکبر ندارد. اگر خود من در کارم جدی نباشم که همه از سر و کولم بالا میروند و نمیشود تیم را جمع کرد. مطمئن باش اگر در کارت جدی نباشی به موفقیت نمیرسی.
نمیتوان با میلیاردها پول هم محبوب شد
برای من همین بس است که بدانم یک نفر در دلش مرا دوست دارد، این برای من خیلی ارزش دارد. میشناسم آدمهایی را که حاضرند پولهای میلیاردی خرج کنند تا محبوب و مشهور شوند، اما آخرسر هم این اتفاق برایشان نمیافتد، پس محبوب بودن پیش مردم، چیزی نیست که بتوانی آن را با پول بخری. خدا را شکر که مردم همیشه به من لطف داشته اند و محبتهای آنها همیشه به من دلگرمی داده است.
آرزوهای خندهدار من
هرگز در زندگیام به چیزی یا شخص خاصی غبطه نخورده ام و تا آخر عمرم هم مطمئنم این اتفاق برایم نمیافتد. شاید وقتی جوانتر بودم، خیلی آرزوها داشتم که نسبت به زمان خودشان خیلی آرزوهای بزرگی بودند و الان وقتی به آنها فکر میکنم، خندهام میگیرد، اما هیچ وقت به چیزی غبطه نخورده ام. من مصداق ضربالمثل از تو حرکت از خدا برکت را در زندگیام لمس کرده ام. اگر انسان در راه درست حرکت کند، خدا هم به او برکت میدهد. شاید برای رسیدن به خواستههایش زمان زیادی بگذرد، اما پلهپله به تمام آرزوهایش میرسد.
ناامید نه ولی سرخورده شدهام
هیچوقت بهخاطر شکست یا یک اتفاق بد ناامید نشدهام، یعنی اسمش را ناامیدی نمیگذارم، اگر بگوییم یک نوع سرخوردگی بهتر است. مسلما در زندگی همه آدمها پیش میآید که بهخاطر برخی مسائل، سرخورده شوند. هیچ وقت نشده بهخاطر یک شکست در مرحلهای از زندگیام، بگویم من فلان شکست را خوردهام، پس دیگر نمیخواهم ادامه دهم و برای همیشه قیدش را میزنم! وقتی برای اتفاق یا شکستی احساس ناراحتی میکنم و سرخورده میشوم، از راهنماییهای دوستانم استفاده میکنم و آنها هم با دلگرمیهایشان، باعث میشوند از فضایی که در آن هستم جدا شوم البته من دوستان زیادی ندارم، اما با همین تعدادی هم که رابطه دارم، میدانم دوستم دارند و برایم مایه میگذارند.
عشقی که مانع از مهاجرتم شد
با وجود اینکه مطمئنم اگر در یک کشور دیگر به دنیا میآمدم شرایط و روزگارم با حال حاضرم خیلی متفاوت بود، اما همینی که هستم را دوست دارم. وقتی به مجامع بینالمللی میروم، میبینم چه عزت و احترامی برایم قائل میشوند، اما ابراز احساسات یک آدم عادی در کشور خودم را با هیچچیزی مقایسه نمیکنم. به ایرانی بودنم افتخار میکنم و عاشق مردم وطن و کشورم هستم و با وجود قدرنشناسیها و ناملایماتی که بعضی اوقات میبینم، در کل راضیام. همین الان میتوانم بدون هیچگونه مشکلی خانوادهام را به هر کشوری که میخواهم ببرم و باقی عمرم را همانجا بگذرانم، اما عشق به مردم و کشورم و عشقی که آنها به من میدهند، همیشه مانع از این تصمیم شده است.
محاسن و معایب شهرت از نگاه من
شهرت در زندگی علی دایی، گاهی خوب بوده و گاهی نه؛ خیلی جاها به واسطه شهرتی که داشتم، کارهایی که مثلا برای آدمهای معمولی یکماه طول میکشیده، برای من 2روزه انجام شده، ولی بعضی جاها هم همین شهرت باعث شده به من جور دیگری نگاه شود و اگر شهروند معمولی بودم، برایم بهتر بود. به هر حال شهرت جنبههای مثبت و منفی دارد، اما در هر صورت محاسنش بهتر از معایبش است و همینکه مردم در خیلی جاها لطف و محبت دارند خوب است البته هیچوقت دوست نداشتهام از این امتیازم سوءاستفاده یا حق کسی را ضایع کنم بلکه هر چه بوده لطف خود مردم بوده که شامل حالم شده است.
باید از اشتباهها درس زندگی گرفت
مطمئنا هیچکس نمیتواند بگوید من در طول 24 ساعت یک روزم، هیچ اشتباهی مرتکب نشدهام و نمیشوم، دیگر چه برسد به تمام زندگی. زندگی انسانها پر از اشتباه است و درس گرفتن از همین اشتباههاست که باعث پیشرفت در زندگی میشود. خود من هم مثل همه مردم، بارها در زندگیام دچار اشتباه شدهام و بعضی وقتها که به آنها فکر میکنم، میگویم اگر فلان کار را نمیکردم، الان اینطوری میشد یا بهتر بود این کار را میکردم و... در کل همیشه راجع به کارهایی که انجام میدهم فکر میکنم و سعی میکنم از اشتباههایم درس بگیرم.
دوست دارم پدری نمونه باشم
به ندرت اتفاق میافتد ناراحتیهای ناشی از مسائل کاری و فوتبالیام را به درون خانه انتقال دهم. بیرون خانه برای همه آدمها پر از استرس و ناراحتی است، اما وقتی به خانه میروم، دوست ندارم هیچکدام از مسائل بیرونم را به خانوادهام انتقال دهم. ما فوتبالیستها از خیلی چیزها محروم هستیم. مثلا در تعطیلات نوروز که اکثر افراد تعطیلند، ما فقط نخستین روز سال 90 تعطیل هستیم و باقی روزها باید سر تمرین باشیم. به هر حال از هر فرصتی برای اینکه در کنار خانوادهام باشم استفاده میکنم و همیشه سعی کردهام همسر و پدری نمونه برای فرزندم باشم. الان با وجود شرایط سخت کاری و مشغله زیاد خارج از خانهام، زیاد وقت نمیکنم پیش فرزند و همسرم باشم، اما همیشه سعی میکنم از فرصتهایی که دارم برای به تفریح بردن و در کنارشان بودن استفاده کنم. همه تلاشهایی که میکنم برای آسایش بیشتر خانوادهام است و دوست دارم با امکاناتی که در اختیار دخترم میگذارم، راهی را که مثلا خودم طی 20 سال رفتم، او در 20 روز برود؛ شاید در دوره ما آنچنان کلاس کنکور و تقویتی و. . . نبود، اما مطمئنا برای درس خواندن فرزندم، همهجور شرایطی را فراهم میکنم تا با فراغ خاطر درسش را بخواند، اما طوری که در کنارش یاد بگیرد اگر روزی من نبودم، بتواند از پس خودش بربیاید.
وقتی به بزرگترین آرزوی زندگیام رسیدم
در خانوادهای بزرگ شدم که خدا را شکر هیچوقت محتاج کسی نشدیم و پدرم همیشه هر آنچه داشت را در طبق اخلاص گذاشت و برای ما خرج کرد. بچه که بودم، پدرم همزمان 5 تا اتومبیل شخصی داشت. آن زمان بنز، گالانت، جیپ، پیکان و آریان بهترین ماشینهای موجود در ایران بودند. یادم میآید وقتی دستهجمعی به آبگرم میرفتیم، پدر و مادرم با ماشین و خیلی آهسته به سمت خانه برمیگشتند و ما بچهها سوار بر الاغ و آرام آرام به سمت خانه میرفتیم چون آن زمان که خیلیها ماشین نداشتند و نمیدیدند، ما داشتیم و به آن خیلی عادی نگاه میکردیم، در واقع میخواهم بگویم از خانوادهای به اینجا رسیدم که همهچیز را دیدهایم و برایمان عادی است؛ ولی بعد از انقلاب، به خاطر یکسری مسائل، شرایط تغییر کرد و طوری شد که پدرم دیگر هیچ اتومبیلی نداشت، به همین دلیل همیشه یکی از بزرگترین آرزوهایم این بود که با نخستین پولی که در فوتبال به دست بیاورم، برای او بنز مورد علاقهاش را بگیرم. خدا را شکر همینطور هم شد و با نخستین پول قراردادم در قطر، یک بنز مدل 1992 برایش خریدم و به یاد پدرم، دوست دارم تا آخر عمرم آن را نگه دارم. نخستین ماشینخودم هم پیکان اردبیل 11 بود که آن زمان، برای خودش بروبیایی داشت.
ابایی ندارم بگویم دستفروشی کردم
خاطرم هست بعد از اینکه انقلاب شد، وضعیت مالی زندگی ما یکهو دگرگون شد؛ البته این اتفاقها در برههای از زندگی همه آدمها رخ میدهد و فقط به زندگی ما مربوط نمیشود. خود من در برههای از زمان حتی مجبور شدم دستفروشی کنم، از گفتنش هم هیچ ابایی ندارم، اما باز هم خدا را شکر میکنم که هیچوقت دستمان جلوی کسی دراز نشد و روی پای خودمان بزرگ شدیم.
بهخاطر حرف پدرم مهندس شدم
همیشه در دوران مدرسه و دانشگاه جزو 3 نفر اول کلاسمان بودم، همه به من میگفتند شاگرد زرنگ! خاطرم هست همیشه پدرم میگفت تو باید مهندس شوی، فقط هم مهندسی را دوست داشت، نه دکتری و. . . را! هر وقت نمرهام حتی 19 هم میشد، پدرم حسابی دعوایم میکرد! درصورتی که برادرهایم اگر 12 هم میگرفتند، پدرم کاری با آنها نداشت و خودشان هم از این اتفاق خیلی خوشحال بودند! اما همیشه پدرم میگفت تو برای من فرق داری و باید مهندس شوی، من هم فقط به خاطر عمل کردن به حرف پدرم بود که دانشگاه قبول شدم و دنبال درس رفتم.
از روزی که خودم را شناختم، تنها بودم
مسلما وقتی کسی برای مدت طولانی به یک محل یا کشور دیگرمیرود، چیزهای جدید زیادی یاد میگیرد. من در آلمان خیلی مسائل را یاد گرفتم. دور بودن از خانواده، آن هم برای من که بیشتر زندگیام را در کنار خانوادهام گذرانده بودم، مسلما سخت بود اما از روزی که خودم را شناختم و برای تحصیل به تهران آمدم، تنها زندگی کردم. بهنظرم برای رسیدن به موفقیت، باید از خیلی مسائل گذشت. اینطوری نیست که هم بخواهی مهمانیات را بروی، مثل بقیه آدمها به تفریحت برسی و از خیر هیچکدام از لذتهای زندگیات نگذری و توقع داشته باشی موفق شوی! اگر فوتبالیستهای نسل جدیدمان یکمقدار بیشتر به این نکات دقت کنند و از پارهای مسائل بگذرند و در کل کمتر وارد حاشیه شوند، مطمئنا میتوانند استعداد واقعیشان را بروز دهند و به موفقیتهای بیشتری برسند.
تا تنور داغه نون رو بچسبون
در زندگی زیاد به واژه شانس اعتقادی ندارم؛ شانس درنظر من، موقعیتهای خوبی در زندگی است که برای همه افراد پیش میآید اما یکسری از افراد به موقع و درست از آنها استفاده میکنند و بهاصطلاح "تا تنور داغه نون رو میچسبونن" و عدهای بیتفاوت از کنارش میگذرند. مسلما من تا زحمت نکشم و عرق نریزم و از موقعیتهایم استفاده نکنم، کسی نمیآید به من یک کیف پر از پول بدهد، هوش و ذکاوت انسانهاست که باید بدانند چگونه از موقعیتهایی که سر راهشان قرار میگیرد نهایت استفاده را ببرند. خود من دوستی دارم که تا سوم راهنمایی بیشتر درس نخوانده اما اگر 3 نفر در ایران مغز اقتصادی داشته باشند، یکی از آنها همین دوست من است و ماشاالله هر روز هم از روز قبل موفقتر و ثروتمندتر میشود. در فوتبال هم همینطور است؛ مثلا بعضی از بازیها میشود که هر چه توپ به دروازه حریف میزنی گل نمیشود و حسابی بد میآوری. بهنظرم، این یک تلنگر است برای اینکه بفهمی همیشه برد متعلق به تو نیست و باعث میشود آدم بهخودش بیاید و پیشرفت کند.
اگر دنبال کشتی میرفتم ...
خدا در وجود هر انسانی استعداد خاصی قرار داده و این استعداد با تولد آن فرد متولد میشود و تجربهها و گذشت زمان، آنها را تقویت میکند. خود من غیراز فوتبال، بسکتبال و والیبال هم بازی میکردم، اما استعداد واقعیام در فوتبال بود و در هیچکدام از آنها نمیتوانستم اندازه فوتبال پیشرفت کنم یا شخصی مثل آقای علیرضا دبیر که قهرمان کشتی جهان است، شاید اگر فوتبال را انتخاب میکرد در ایران هم موفق نمیشد، چه برسد به جهان، خود من هم همینطور، اگر کشتیگیر میشدم، شاید 20نفر داخل خود ایران ضربه فنیام میکردند! بعضی استعدادها مربوط به هوش و فکر انسانهاست و بعضی دیگر به فعالیتها و قدرت بدنی آنها مربوط میشود. متاسفانه در مملکت ما کسی نیست که استعدادیابی درستی کند و خیلی از افراد پی به استعدادهای درونیشان نمیبرند.
خبر نداری پیشنهاد ریاست فدراسیون را رد کردم؟!
شما خبر نداری، چند وقت پیش هم به من پیشنهاد ریاست فدراسیون فوتبال شد اما خودم قبول نکردم، اگر الان هم این پیشنهاد به من بشود، باز هم آن را رد میکنم. البته شاید در آینده اتفاقات و تغییراتی پیش بیاید که خودم بخواهم کمکی بکنم اما الان اصلا به فدراسیون و پشتمیز نشستن فکر نمیکنم.
همه سوءتفاهمهای من و علی کریمی
10 سال پیش علی کریمی با یک هفتهنامه مصاحبهای انجام داد و گفت خدا علی دایی را بغل کرده! باید بگویم برخلاف چیزی که دوستان مطبوعاتیمان نشان دادند، من اصلا ناراحت نشدم بلکه همه ما آدمها در طول روز تلاش میکنیم کاری انجام دهیم تا خدا از ما راضی باشد و چه چیزی از این بهتر که خدا انسان را بغل کند؟! متاسفانه برخی همکاران مطبوعاتی ما به مسائل کوچک شاخ و برگ میدهند و سعی در بزرگکردن آنها دارند و خیلی وقتها به دروغ از زبان من چیزهایی نوشتهاند که روحم هم از آنها بیخبر است، چه برسد بهخودم! همین مسائل است که باعث دور شدن بازیکنان از یکدیگر و سوءتفاهمهای بیجا میشود.
از اولش هم خوشتیپ بودم
از همان اولش هم به تیپ و ظاهرم خیلی اهمیت میدادم، درست مثل الان. البته همیشه سعی میکنم بهترین و بهروزترین لباسها را بپوشم، چراکه یک فروشگاه بزرگ در خیابان فرشته دارم که در آن لباسهای مارکدار ایتالیایی میفروشیم و تمام لباسهایی که در آن مغازه داریم را مستقیما از مرکز مد جهان، ایتالیا و طبق جدیدترین کاتالوگها وارد میکنیم. البته خودم حداکثر هفتهای یک یا 2 بار فرصت میکنم به آنجا سر بزنم، اما به تمام کسانی که در فروشگاههایم به جای خودم مدیریت میکنند، کاملا اطمینان دارم.
ترسی از مرگ ندارم
در طول زندگیام همیشه به مرگ فکر کرده و میکنم و به جرات میگویم جزو نوادر افرادی هستم که از مرگ هیچ ترسی ندارم. کلمهای به نام ترس از مرگ در زندگی من وجود ندارد اما همیشه از خدا خواسته ام هر موقع که خواست مرا ببرد، زجر نکشم و راحت بمیرم. دوست ندارم در بستر بیماری بیفتم؛ مرگ راحت و با عزت را از خدا خواستهام.